راهنمای جامع تضمین شکست استارتاپی در ایران
- یاسین کاظم زاده
- مقالات برتر

اگر رویای یک شکست بزرگ و فراموشنشدنی در دنیای استارتاپها را در سر میپرورانید، جای درستی آمدهاید. در این راهنما، قدمبهقدم به شما نشان میدهیم چگونه با بهرهگیری حداکثری از ظرفیتهای منفی و اشتباهات رایج، مسیر خود را به سوی نابودی کامل یک استارتاپ هموار کنید. برخلاف مقالات کلیشهای و الهامبخش درباره موفقیت، ما اینجا صادقانه، از زوایای تاریک و اشتباهات رایج میگوییم، با زبان مشاوری که از نزدیک بارها و بارها شاهد همین سقوطها بوده است.
مرحله اول: انتخاب ایده (بنیان شکست)
هر بنایی، حتی ویرانهای باشکوه، نیاز به پایه دارد. برای شروعِ یک شکست مطمئن، باید یک ایدهی اشتباه، تکراری یا بیربط انتخاب کنید. بسیاری از کارآفرینان تازهکار، به جای آنکه به نیازهای واقعی مردم نگاه کنند، صرفاً بر اساس علاقه شخصی یا تصوراتی کلیشهای، ایدههایی انتخاب میکنند که قبلاً بارها شکست خوردهاند. مثلاً جوانی را میشناسم که با شور و اشتیاق زیاد پلتفرمی برای آموزش زبان طراحی کرد، درحالیکه دهها نمونه موفق داخلی و خارجی وجود داشت. بدون مزیت رقابتی، بدون تحلیل بازار، بدون حتی یک نمونه تست کاربری.
از نظر روانشناسی کارآفرینی، این مرحله اغلب تحت تأثیر پدیدهای به نام “خودشیفتگی خلاقانه” قرار دارد؛ حالتی که در آن فرد گمان میکند ایدهاش آنقدر ناب و منحصربهفرد است که دیگران نیاز به آن را درک نخواهند کرد تا زمانی که او آن را به بازار عرضه کند. در این وضعیت، نه نیازسنجی صورت میگیرد و نه دادهای جمعآوری میشود.
دستورالعمل شکست:
- نیازهای واقعی جامعه را نادیده بگیرید؛ تصور کنید همه مثل شما فکر میکنند.
- تحقیق نکنید؛ گمان کنید «من میدانم مردم چه میخواهند». این فرض خطرناکترین مسیر است.
- ایدهای تکراری را با نامی متفاوت عرضه کنید و آن را نوآوری بنامید. (مثلاً تاکسی آنلاین با رنگی جدید!)
مرحله دوم: تدوین استراتژی (نقشهی راه به سوی نابودی)
یک استارتاپ بدون استراتژی، مانند ماشینی بدون فرمان است که در سراشیبی افتاده. متأسفانه، بسیاری از بنیانگذاران تصور میکنند استراتژی یعنی داشتن یک ایدهی بزرگ و باقی مسائل خود به خود حل میشود. این نگاه احساسی، بهخصوص در جوانانی که بهتازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند، بسیار دیده میشود.
رفتارشناسی نشان میدهد بسیاری از افراد در مراحل اولیهی راهاندازی کسبوکار، تمایل به اجتناب از فکر کردن درباره شکست یا موانع دارند. مغز ما برای بقاء، تمایل به خوشبینی دارد. اما یک مشاور آگاه میداند که برنامهریزی بدبینانه گاهی لازم است.
دستورالعمل شکست:
- هیچ بیزینس مدلی نداشته باشید؛ در جلسات صرفاً شعار بدهید.
- اهداف را مبهم و تغییرپذیر نگه دارید؛ هر روز یک ایده و یک مسیر جدید.
- موانع را نادیده بگیرید؛ مثلاً «تحریم؟ ما خلاقیم، حل میکنیم!» یا «تیم؟ بالاخره یکی پیدا میشه!»
در یک مورد واقعی، تیمی که قرار بود پلتفرمی در حوزه سلامت راهاندازی کند، بدون بررسی ساختار قانونی، وارد ارائه خدمات پزشکی شد. در ماه سوم با اخطار جدی وزارت بهداشت مواجه شد و پروژه تماماً متوقف شد.
مرحله سوم: تشکیل تیم (مجموعهای برای فروپاشی)
هیچ سازمانی بدون افرادش معنا ندارد. تیم ضعیف، تضمین یک شکست آرام اما قطعی است. در بسیاری از نمونهها دیدهام که بنیانگذاران، افراد را صرفاً بهخاطر آشنایی یا نزدیکی خانوادگی انتخاب میکنند. مثلاً مدیر فنی را برادرزاده بیتجربه، و مسئول مارکتینگ را دوست صمیمی بدون سابقه انتخاب کردهاند.
از نظر روانشناسی تیمسازی، وابستگی عاطفی به جای تحلیل مهارت و همافزایی منجر به تشکیل تیمهای «احساسمحور» به جای «عملمحور» میشود.
دستورالعمل شکست:
- تیم را از افرادی تشکیل دهید که فقط دنبال درآمدند، نه علاقهمند به رشد ایده.
- نسبت به اختلافات داخلی بیتوجه باشید؛ رقابتهای درونتیمی را حتی تشویق کنید!
- بدون تعریف نقش، وظایف را بهصورت مبهم و مشترک رها کنید.
مرحله چهارم: محصول یا خدمات (خلق چیزی که کسی نمیخواهد)
در این مرحله بسیاری از تیمها به جایی میرسند که باید محصولی عرضه کنند. اما آنچه میسازند، پاسخی به هیچ مسئله واقعی نیست. بارها دیدهام که نمونه اولیه صرفاً در ذهن بنیانگذاران قابلاستفاده است. هیچ بازخورد واقعی گرفته نشده، هیچ تست کاربری انجام نشده و محصول نهایی عملاً شبیه اسباببازی آزمایشگاهی است.
از نظر روانی، این رفتار تحت تأثیر «توهم دانایی» قرار دارد؛ فرد گمان میکند چون خودش از محصول راضی است، حتماً دیگران هم خواهند بود.
دستورالعمل شکست:
- محصول را با هزینه بالا توسعه دهید، اما هیچ بازخورد واقعی از کاربران نگیرید.
- کاربران هدف را نشناسید؛ فرض کنید همه مخاطب هستند.
- مزیت رقابتی خاصی ارائه ندهید؛ مثلاً «ما هم مثل بقیه هستیم، ولی متفاوت!»
مرحله پنجم: برندینگ و بازاریابی (نامرئی شدن یا منفور گشتن)
برند یعنی ادراک مشتری؛ یعنی روایتی که شما درباره خودتان میسازید. اما بسیاری از استارتاپها یا خیلی زودتر از موعد برند خود را مطرح میکنند یا از ابتدا هیچ تلاشی برای ساخت آن ندارند. مثلاً استارتاپی که هنوز محصولی عرضه نکرده بود، در نمایشگاههای بینالمللی شرکت میکرد و مصاحبه رسانهای میداد. نتیجه؟ یک شکست رسانهای که اعتماد جامعه را از بین برد.
از نظر رفتارشناسی، این نوع از عملکرد به دلیل «میل به تأیید اجتماعی» است؛ یعنی کارآفرین به جای تمرکز بر رشد واقعی، به دنبال دیده شدن است.
دستورالعمل شکست:
- نامی برای برند انتخاب کنید که سخت تلفظ یا یادآوری شود.
- بودجه اندک خود را صرف بیلبورد و تبلیغات بیهدف کنید.
- هیچ داستانی برای برند تعریف نکنید؛ مخاطب خودش باید بفهمد که شما چه هستید.
مرحله ششم: جذب سرمایه و مدیریت مالی (مسیر مستقیم به ورشکستگی)
تأمین مالی یعنی اکسیژن برای رشد. اما اکسیژن هم اگر زیاد یا آلوده باشد، موجب خفگی میشود. کارآفرینان اغلب بدون شناخت از منابع مالی، بهدنبال جذب سرمایه میروند؛ یا از افراد نامناسب پول میگیرند یا از بانکها وامهایی با بهره بالا میگیرند.
در یک مورد، تیمی نوپا و بدون درآمد، وام ۵۰۰ میلیون تومانی گرفت تا دفتر شیک اجاره کند و نیرو جذب کند. پس از ۶ ماه تمام پول تمام شد، محصول آماده نبود، و تیم منحل شد.
دستورالعمل شکست:
- هیچ مدل مالی برای درآمد و هزینه نداشته باشید.
- منتظر بمانید تا سرمایهگذار خودش شما را کشف کند.
- پول را صرف ظواهر کنید، نه زیرساخت.
مرحله هفتم: اکوسیستم و مقررات (دست و پا زدن در گل و لای)
راهاندازی استارتاپ در ایران چالشهای جدی دارد. اما شکست زمانی قطعی میشود که شما این چالشها را بهدرستی نشناسید یا از آنها بهره نبرید. مثلاً تیمی در حوزه سلامت دیجیتال، هیچگاه با نهادهای ناظر مانند وزارت بهداشت تعامل نکرد. در نتیجه، پس از راهاندازی، مجبور به توقف کامل شد.
از نظر رفتاری، این مسئله ناشی از «توهم استقلال مطلق» است؛ کارآفرین گمان میکند میتواند خارج از قوانین و بستر موجود، جهانی نو بسازد.
دستورالعمل شکست:
- از شتابدهندهها، مراکز رشد و نهادهای حمایتی دوری کنید.
- بدون توجه به استانداردها و مجوزها، فعالیت خود را آغاز کنید.
- هیچ تعاملی با اکوسیستم صنعتی، دانشگاهی یا دولتی برقرار نکنید.
مرحله هشتم: نادیده گرفتن محیط و عوامل خارجی
(دعوت از بلایای طبیعی و غیرطبیعی)
تحلیل شرایط کلان، بخشی از عقلانیت اقتصادی است. اما برای شکست، این تحلیل را بهطور کامل نادیده بگیرید. فرض کنید اقتصاد همیشه پایدار خواهد ماند، تحریمها تاثیری ندارد، و بازارها همیشه باز خواهند بود. نتیجه این نادیدهگرفتن؟ آسیبهای جدی هنگام مواجهه با واقعیت.
دستورالعمل شکست:
- محیط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را بیاهمیت بدانید.
- برنامهای برای مواجهه با ریسکهای منطقهای نداشته باشید.
- فرض کنید بحرانهای خارجی روی استارتاپ شما تأثیری ندارند.
در پایان، اگر همه این مراحل را با دقت دنبال کنید، موفق خواهید شد… در شکست.
اما اگر این مسیر را صرفاً برای عبرت خواندید، بدانید که شکست همیشه بد نیست، اگر از آن بیاموزید. مهم این است که آگاهانه قدم بردارید؛ و بدانید بسیاری از استارتاپها نه به خاطر نبود ایده، بلکه به دلیل تکرار همین اشتباهات معمول، شکست میخورند.
و حالا شما این اشتباهات را میشناسید. خوشحالم که از طریق یاکادمی، در کنار شما باشم و به میزانی که مقدور باشد و توانایی بنده نیز اجازه دهد، شما را در عبور از بحرانهای مختلف همراهی کنم.



